مدرسه ی عشق
شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۱۷ ق.ظ
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای خواهم ساخت
که درآن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
وبگویند خدا
خالق زیبایی
وسراینده عشق
آفریننده ماست
مهربانیست که ما را به نکویی
دانایی
زیبایی
وبه خود می خواند
در مجالی که برایم باقیست
باز مدرسه ای می سازیم
که فرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی را با شعر
دین را با عمل
همه را با تشویق تدریس کنند
لای انگشتان کسی
قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب کند
و به جز ایمانش
هیچ کس چیزی را حفظ نباید کرد
مغزها پر نشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درس هایی بدهند
که به جای مغز "دل ها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ جنگ را بردارند
ازکتاب جغرافیا مرز را بردارند
در کلاس انشا هر کسی حرف دلش را بزند
غیر ممکن را از خاطرها محو کنند
تا کسی بعد از این باز همواره نگوید "هر گز"
و به آسانی همرنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قله ی کوه
و عبادت را در خدمت خلق
و کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل و دشت
و مشق شب این باشد که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم:
عدالت
آزادی
قانون
شادی
امتحانی بشود که بسنجد ما را
تا بفهمیم چه قدر
عاشق و آگه و آدم شدیم
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده شعر تدریس کنند
و بگویند تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما
- ۹۲/۰۶/۲۳